انتظار
راستش من آدم عجولي هستم و اصلا يه پروژه دو ماهه رو نمي تونم به انتها برسونم. چه برسه به اينكه هفت ماه مشغول خوندن فوق هم بشم. ديگه اين سه چهار هفته آخر دارم خودم رو به در ديوار مي زنم و هزار تا ايده جديد به فكرم رسيده. آخرين اونا هم نوشتن تو بلاگي است كه مدتها بهش سر هم نزده بودم.

براي مدتي يكسري دوست جديد پيدا كردم كه بچه هاي خوبي هستند البته از احساس اونا راجع به خودم نمي دونم اما فكر كنم بعضي هاشون از اعتماد به نفس زيادي من لجشون مي گيره. ولي نمي دونند كه كه پشت اين قيافه مصمم يه دنيا غم و … هست.

براي من ديگه عادت شده دوستيهاي كم مدت و تاريخ مصرف دار هر روز يكي مي اد و مي ره. ديگه عادت كردم كه بيخودي نيشم را براي كسي باز نكنم و سنگ صبور كسي نشم. هركي هر ناراحتي داره براي خودش . مگه من وقتي به تسلا و دستان آرامش بخش اونها نياز داشتم كسي دستش رو پيش اورد.


Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes