دیشب رضادوست قدیمی،دوران دبیرستان و دانشگاه رو دیدم. ناقلا عین قالی کرمان تکون نخوره بود. کلی با خاطرات گذشته صفا کردیم. یهو تو صحبتهاش پرسید: ازدواج کردی؟ وقتی گفتم نه کلی ذوق کرد.! آخه خودش هم ازدواج نکرده بود و فکر می کرده همه هم دوره ایی ها رفتند و اون جا مونده.
البته اون تجربه چندین مورد خواستگاری رفتن رو داشته ولی من هنوز نه!
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
» نظر شما؟