آقا من دلم بستني مي خواد!. نه بستني، بابا بستني. نه؛ يستني مشتي.
حكايتش مفصله، سر فرصت تعريف مي كنم.
*****
خواب ديشب
ديشب من و يه نفر ديگه تا يك قدمي ازدواج پيش رفتيم. اما در آخرين لحظه هردو ما گفتيم نه. البته معلوم نشد كي زودتر نه رو گفت. اما هر چي كه بود خطر از بيخ گوش هردو ما گذشت. آخرش از زبون دختره بيرون كشيدم. منو به جاي يه نفر ديگه اشتباهي گرفته بود. خوش بحال اونه!.

اما راستش رو بخواهيد صبح كه بلند شدم كلي پشيمون شدم. نمي دونم اونهم مثل من شده يا نه؟ بعيد مي دونم. چون اينقدر چرت وپرت بهش گفتم كه الان با خودش داره فكر مي كنه اين ديونه كي بود؟
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes