تو گفته بودي آيم بديدنت اما
نيامدي و بهارم در انتظار گذشت
دقيقه ها همه شد روز و روزها همه سال
دو ديده ام به رهت بود و روزگار گذشت
ترا صدا زدم ازآسمان آبي رنگ
دلم به خون شد و ناليد و آن شرار گذشت
وجود من همه شد چشم و ناله شد همه سوز
به جستجوي تو هر دم چه بيقرار گذشت
برفت روز و مه و سال و هفته هايم ليك
دريغ آن همه عمري كه بي نگار گذشت
به انتظار تو هردم دو چشم "شايسته "
سپيد گشت و بخوابيد و شام تار گذشت
:: شايسته وحدت
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
» نظر شما؟