قسمت
براي نصب يه برنامه و همچنين تعمير پرينتر به يه موسسه رفتم. از اونجا كه من وقتي يه جايي مي روم يا بايد حرف بزنم يا بامن حرف بزنند. در ضمن كار، كم كم سر بحث و صحبت با منشي شركت هم باز شد. خانم منشي با اينكه جوان بود اما مي گفت يه نوزاد كوچولو هم داره. ( اخ كه من مي ميرم واسه بچه كوچولوها خصوصا اگه شمبوس كومبولي هم باشند)
اينقدر صادقانه و صميمي حرف مي زد كه من هم چند بار وسوسه شدم بشينم و همه غصه هاي دلم رو براش بگم. هاي هاي گريه كنم يا با صداي بلند خنده كنم. افسوس كه روم نشد. بعدش هم خانم منشي گير داده بود كه چرا ازدواج نكردم. هر چي فكر كردم نتونستم يه چاخان حسابي پيدا كنم، براي همين گفتم قسمت نبوده. آقا ما تا اين حرف رو گفتيم شروع كرد از ازدواج خودش تعريف كردن كه من اصلا وقت نكردم بله رو بگم تا چشمم باز كزدم ديدم همه چي تموم شده؟!. و اينا...
وقتي از موسسه بيرون اومدم تا حالا اين علامت سوال جلوي من همين جور رژه مي ره. پس قسمت من چيه؟ كيه؟ اصلا قسمتي وجود داره يا بايد خودم بسازمش.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes