جمعه شب خونه يكي ازبچه ها خراب بوديم.يعني وقتي تلفني بايكي از بچه ها حرف ميزده
از زبونش در رفته بود.خب معلومه گوشي تلفن رو زمين گذاشته بود.صداي زنگ در اومده بود
درو كه باز كرد،چشمش روز بد و ديده بود.آپاچيها اكي ثانيه خودشون رو رسونده بودند.
اول بستني كه خريده بوديم،توي يه چشم بهم زدن نوش زديم،بعدش نشستيم سر بازي
نپرسيد كي برد كي باخت ،هركه من شريكش باشم مي بازه. چطور بشه؛ يه حرفه اي بخوره
به تورمن اونوقت خودش تنها تنها بازي كنه و ببره.!!!
خلاصه اوج حلفت (بقول بچه ها گفتني !!!)از اين طرف چايي داغ ونبات ،از اون طرف پف فيل
شور.يه چشممون به فيلم واينا.. يه چشممون به بازي كه كسي تقلب نكنه .كه اوني كه بايد
بكنه، كرد.من نمي دونم اينا توي خونشون هست .اگه دستاشون هم نبندي ،آخرش يه ورق زير
پاشون پيدا ميشه.اصلا مگه ماها مي تونيم بدون تقلب زنده باشيم .مگه همين دانشگاه رو
اينجوري تموم نكرديم.اگرنبود اين تقلبها هر آيينه از دست مي رفتيم.(مســعود)!!!
يه شعر هم درباره تقلب دارم كه سر فرصت برايتون مي نويسم.
خلاصه آخرهاي شب حول حوش ساعت 12/5 ديگه گفتيم بلند شيم وبريم كه فردا خروس خون هزار تا
كار داريم .دوستمون شرط مهمون داري رو بجا آورد و گفت يه شام بزنيد وبعد بريد.خب
شام مجردي معلومه چيه .نيمرو يا فوقش تخم و گوجه!!! شديدا رد كرديم و گفتيم نه ما
سيريم ميل نداريم .خدايش هم سير بوديم از بس ميوه و حله حوله خورده بوديم.ولي يه
نفشه ديگه داشتيم.از دوستمون خدا حافظي كرديم و زديم بيرون.توي خيابون پولامونو شمرديم
همش اندازه 3 تا همبرگر با نوشابه مي شد.رفتيم همبري كه من سراغ داشتم خدايش توپ توپ؛
همبرش حرف نداره.اگه خواستيد آدرسشو براتون مي فرستم.آخه اگه اينجوري بگم تبليغات
مجانيه.!!!خلاصه رفتيم تو اما از همون دم در گفت:غذا تموم كردم. با خودمون گفتيم مگه
ساعت چنده.ساعت 1/10 بود. گفتيم مي ريم يه جاي ديگه ،اون جا هم گفت يه دونه همبر بيشتر
نداره.ديگه حسابي شاخ رفته بود توي جيبمون. دور زديم رفتيم يه دونه ديگه همبري پيدا
كرديم دوستمون رفت و سفارش داد خلوت هم بود.خوشحال بوديم كه نگفت غذا تموم كرده.
خدايشم هم ديگه گشنمون شده بود.بين خودمون بمونه سه تا همبر هم براي هر كدوممون كم
بود.بحر حال نشسته بوديم داشتيم مي گفتيم اگه اينجا غذا نداشت .نيمرو مفت مسلم از
چنگمون در رفته واينا... آقاي فروشنده اومد سر ميز ماوگفت:معذرت مي خوام من يه دونه
نون بيشتر ندارم .اگه ميل داشته باشيد ميني براتون بذارم .خب معلوم بود جواب ما چي
بود .اول اين كه پول نداشتيم، فوقش ميشد دوتا ميني .دوم اين كه با توجه به آدمهاي كه
همراه من بودند.سر تقسيم دچار مشكل ميشديم!!! اينو تجربه چند باربمن ثابت كرده.
بهر حال اومديم خونه .من كه اصلا خونه سوتي ندادم و مستقيم رفتم خوابيدم و دور بر
آشپزخونه اصلا نرفتم .يعني كه شام خوردم.!!!اما حسابي گشنگيم درد گرفته بود.اماازاين
به بعد شعار آپاچيااينه سركه نقد به از حلواي نسيه .بايد هم شام مي خورديم هم بيرون
مي اومديم دنبال همبر.

Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes