ديشب رفتم وفيلم كاغذ بي خط رو ديدم .البته تنهايي .چون اولا هيچكه پايه نيست،بعدش
هم اگه لطف كنند وبيايند،آخر سر مجبور مي شم دوباره برم فيلمو ببينم .!!!
پس باخيال راحت فيلمو ديدم، بدون اينكه مجبور باشم براي كسي توضيح بدم، اين كيه؟
اون كيه ؟منظورش از گفتن اين حرف چي بود،واينا....
داستان فيلم درباره زني رويايي است ،بنام رويا رويايي كه همه چيز را در خانه بر
اساس تخيلات مي بيند و اين رفتار او به دو بچه اش نيز سرايت كرده ،هر چند او مجبور
است براي بهانه جويي آنها خيار سبز را به جاي موز سومالي يا نون پنير را بجاي
استيك نمي دونم چي چي جا بزند،اما همين روحيات او را مصمم مي كند تا به كلاس
فيلمنامه نويسي برود وبا استفاده از همين استعداد پول خوبي درآورد.اماتلاش او
براي انجام تكاليف كلاسش از سويي وانجام دادن امور خانه از سويي ديگر، راه بجايي
نمي برد.همين كه براي نوشتن افكارش را متمركز مي كند،مجبور مي شود كارهاي ناتمام
خانه را رتق وفتق كند.پس خانه را ترك وبه خانه مادرش مي رود تا فيلمـنامه اش
را بنويسد.پس از ده روزكه بر مي گردد داستانش چيزي نيست جز زندگي روزمره خودش
وخانواده اش .واو چيزي نداردجزانبوهي ازكار خانه كه انتظار او را مي كشند.

به نظر من از وراي داستان معمولي يك زندگي ،تقوايي حرفهاي خودش را در لفافه بيان
مي كند.آنجاكه جهان، شوهر رويا با خود زمزمه ميكند( بذار اين كارم تموم بشه، يك
كتاب سوزوني راه بيندازم).بيننده متوجه مي شود مفاهيمي كه با آن سر و كار دارد
همه با لايه پوشيده شده است .شغل جهان نقشه كشي است ودر حال تكميل يك زندان است
زنداني كه روسايش به او در مورد كوتاهي و بزرگي ديوارآن و حتي كشيدن سيم خاردار
بدورش، به اوتوصيه هاي مي كنند.شايد جهان را به نوعي همان گرگ خونخوار قصه
شنگول و منگول به حساب بايد آورد،هرچند رويا مي خواهد به بچه هايش بفهماند
كه جهان پدر آنهاست نه گرگ ،امابچه ها يا به تعبيري مردم ،ترس از شخصيت گرگ بودن
او را دارند.جهانگير ؛ مميزي است كه با وجود اينكه اجازه مي دهد همسرش يانويسنده
كارش را بكند،اما همه رفتارهايش به نوعي تهديد كننده تمركز فكري اوست. صحنه اي
كه جهان براي برداشتن سيگار با دستهاي خون آلود به اتاق مي آيدرا بخاطرآوريد هر
چند كه او بخاطر كمك به رويا نهنگ بزرگ را پاك مي كند، اما همين عمل او باعث
ترس رويا درخانه مي شود.
در آخراوكه براي خواندن نوشته ها اينقدر بي تابي مي كند فقط با خواندن كمي
از آن مي خواهدكه آن را در آتش شومينه بسوزاندو فقط در برابر تهديد رويا منصرف
مي شود.آنراتا به آخرمي خواند.و سپس او را مجاب مي كندكه با او باشد وتلفن
بع بع ايهاراهم جواب ندهد!!!
زيبا ترين صحنه فيلم بنظرم مربوط به جايي است كه رفتارهاي عجيب و غريب رويا در
خانه مادرش، مارا به شك مي اندازدكه نكنه او ديوانه شده ،اما بزودي متوجه
مي شويم كه او فقط براي كشتن خر مگس دنبال مگس كش بوده.!!! اين تلنگري است به
اين موضوع كه عامه نويسنده ها را نوعي آدمهاي قاطي مي پندارند،رفتارآنها هرچند
موجه باشدباز به نوعي ديوانگي و مزاحمت تعبير مي شود.
يا اون صحنه كه رويا وقتي احساس مي كند به هويت او قصد دست درازي دارند از
تنها وسيله دفاعيش يعني قلم نوك تيز استفاده مي كند.كنايه از اين كه تنها
وسيله دفاعي نويسنده فقط وفقط همين قلمش مي باشد.
اما سوال من در مورد ماشين سواري رويا و شوهرش هست .چرا اين ماشين ؟حداقل يه
دونه پرايد مي تونست موجه تر باشد.آخه اون جوري كه دراونها ابتداي فيلم در مورد
لباس دختر و كيف پسرشون صحبت مي كردند،آدم فكر مي كرد هزار تا قرض وقوله دارند
وفوقش يه دونه پيكان درب و داغون!!!
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes