ديروز در اختتاميه جشنواره فيلم حقيقت در يزد خانم گوهر خيرانديش هنگام دادن جايزه به يك جوان يزدي حسابي جو ايشون را مي گيره و با فرد مزبور روبوسي هم مي كنند. كه صد البته با عكس العمل افرادي از جمله استاندار يزد هم مواجه مي شوند. امروز هم در مسجد حظيره يزد كه محل گردهمايي اكثر تجمعات روز هست، عده اي ضمن محكوم كردن اين اقدام خواستار پيگيري و نيز جلوگيري از اين قبيل اقدامات شدند. و كلي شعار هم دادند. لازم به گفتن نيست كه سركار خانم خير انديش ضمن عذرخواهي، احساساتي شدن خود را دليل اين كار ذكر ميكنند!.
:: حالا ما گفته باشيم. خانمهاي كه يزد تشريف مي آورند اگه يه جوان ديدند .... جو اونها رو نگيره.
باهم
DJBOBO
اولين دفعه كه آهنگ together را گوش كردم، برايم خيلي جالب بود.آخه من ابتدا ريتم و آهنگ ترانه برايم بايد جالب باشه تا دوستش بدارم. اما اين ترانه معني خوبي داره طوري كه دوسه روزي اونو مرتب گوش ميدادم. چند تا شو هم از او ديدم بنظرم آدم معقولي اومد!. علاوه بر اينكه اين بابا صداي خوبي هم داره. آهنگ Mystasia هم ايضا. و...
ديشب رفتم يه سري به سايتش زدم جالب بود. طراحي بسيار جالبي داره. برخلاف سايت گوگوش !



Together

Written and composed by Rene Baumann and Axel Breitung
*1999 published by Edition Capricorn / EAMS Musikverlag GmbH & Co. KG / Bishop Songs

Produced by Rene Baumann and Axel Breitung
Mixed & Arranged by: Rene Baumann and Axel Breitung at Bishop Studios Hamburg
Vocals, Adlibs & Choir by: Teresa Kaestel, Anthony Moriah, Christiane Eiben, Beatrice Obrecht, Pat Appleton, Axel Breitung,
Vocal Editing by: Kay Nickold, Meik Hesselbarth
Lyrics Controlling: Nancy Rentzsch

Refrain:
Together forever for all the time
Together we welcome the secret sign
Together in freedom we take the chance
Together forever we will be friends

Refrain 2:
We are what we are - Together
And we went so far - Together
We are what we are - Together
We all long for a land to be free


Verse 1:
The promised land is close to you
The rain is gone, the sky is blue
Hand in hand we can survive
We're fighting for a better life


Bridge:
It's a new generation
Without hate and frustration
Promised land, promised nation
Without pain, without control


Verse 2:
Planet earth is our place
Insanity is lost in space
A world of dreams is what we share
Where honesty is in the air


Rap:
Together forever for all the time
Together we welcome the secret sign
Together in freedom we take the chance
Together forever we will be friends

آرزو

ديشب از امشب حال من آشفته تر بود
تا صبحدم چيزي درونـم شعله ور بود

چيزي كه ديشب سينه ام را گرمتر كرد
از فـرط گـرمي مثل دستان پدر بود

امـا همين گـرمـاي لبـريـز از لطافت
در سوختن چون برق، نه، مثل شرر بود

وقت سحر از بس دل من شكوه مي كرد
چشم افـق از گـريه خـون آلود و تر بود

مثـل درختي پيـر در فصـل زمستان
افكـار من آكنده از زخم تبـر بـود

سيرم من از اين چيزهاي پوچ، هـرچند
يك عمر تنهـا لقمه ام لخت جگـر بود

از اين قفس يك لحظه آوازي نيامد
تنها صدا اينجا صداي بال و پر بود

مي خواهم از امروز، چون خورشيد باشم
اي كـاش قدري آسمان نزديكتـر بود!

:: محسن حسن زاده ليله كوهي
بخش خبر ITiran
سايت صدا و سيما بخش جديدي را با عنوان tech به مجموعه اطلاعات موجود در سايـت Irib.com افزوده است. به گزارش خبرنگار ITIran اين بخش جديد كه عموما براي ارتقاي دانش استفاده كنندگان از تكنولوژي هاي ويديويي و تلويزيوني ايجاد شده شامل مقالات متعدد وهمچنين تحقيقات و زمان كنفرانس ها و سمينارها پروژه ها و نمايشگاه ها و موارد فني و اطلاعاتي ديگر است.
سايت جديد همچنين بخش خبري ويژه اي نيز دارد كه اخبار تكنولوژي هاي تلويزيوني و كامپيوتري را ارايه مي دهد.
در بخش Download نرم افزار نيز تعدادي نرم افزار براي استفاده كاربران اينترنت در نظر گرفته شده است.
اين سايـت در آدرس www.irib.com/tech قابل دسترسي است.

اين چند روز مدام در حال خوندن ويژه نامه فيلم در مورد بيستمين سالگرد انتشار اون هستم. پس زياد نبايد برايم عجيب باشه، اينكه دائم خاطرات ريز درشت گذشته برايم زنده بشه و من هم مثل اكثر ايرانيها در حال نبش قبر گذشته باشم.

سالهاي كه فقط تلويزيون بود و بس. وقتي يك فيلم سينمايي پخش مي شد عمويم دائم جلو جلو فيلم رو تعريف مي كرد و چقدر اعصابم خرد مي شد و برايم عجيب بود كه چطور اينهمه پيش بيني اون درست در مي آيد، نگو اون اين فيلمها رو قبلتر ديده بود. و حالا شايد بهمين دليل حالا اصلا به خودم و هيچ كس اجازه نمي دهم توضيح روي فيلم بدهد!.
چقدر گذشت نمي دانم اما آنقدر بزرگ شده بودم كه يه روز عمويم بهم گفت امروز ظهر مي رويم سينما. و من تا ظهر چه لحظات عذاب آوري را گذراندم. فكر كنم از هولش نهار هم نخوردم.توي سالن هماني بود كه تعريفش را شنيده بودم تاريك با پرده اي سفيد و نوراني، همراه باريكه اي نور كه از ته سالن مي اومد و اون پرده بزرگ را روشن مي كرد. فيلم هم” نورمن شير فروش” بود. و بعد از اون بود كه پاي من به سينما باز شد.

همين جور اسم تموم فيلمها رو با هنرپيشه هايش حفظ بودم. آگهي هاي فيلمها رو از روزنامه مي بريدم و نگه مي داشتم اما در اين ميان اصلا نام كارگردان برايم مفهومي نداشت، تا اينكه فبلم ”هامون” را ديدم. دفعه اول وقتي از سينما بيرون اومدم تا نيم ساعت بعدش رو يادم نيست كه چيكار كردم، كجا رفتم. فقط وقتي به خودم اومدم ديدم عين مرغ سر كنده دارم دور خودم چرخ مي زنم. و از اينجا بود كه همه چيز برايم رنگ ديگري گرفت.

اما اين روزها بود كه مدام مي آمدند و مي رفتند. ومن هي بين اين چيز و آن چيز چرخ مي خوردم. هر چند هنوز سينما برايم عزيز هست، اما اولويت اول نيست. حالا كه پشت سرم را نگاه مي كنم مي بينم زياد فرق نكردم. شايد از رنگ آبي خوشم بيايد اما هنوز قرمزي هستم. درسته كه ديگه مخملباف ارضايم نمي كنه اما سميرا كه هست. درسته كه ديگه وقت
خوندن رمان هزار صفحه اي رو ندارم، اما هنوز قصه شب كه هست. يادش بخير” سووشون” سيمين دانشور كه يك روز خوندم. و دوباره روز بعد ازنو.

مهر
روز اول مهر براي همه ما، ياد آور لحظات شيريني است. و چقدر نام با مسماي داره و من تا حالا به اون توجه نكرده بودم "مهر". كوچولوهاي كه مي بينم الان به دبستان مي روند يا حتي بچه هاي كه دانشگاه قبول شدند، حسابي دلم يه جوري ميشه دلم مي خواهد دوباره كوچك بودم و به مدرسه مي رفتم.

همه خاطرات خوب من به دبستان برمي گردد. جايي كه " جامه تعليمات اسلامي افشار " نام داشت. حق نداشتيم توي فضاي مدرسه بدويم يا سرو صدا كنيم. حتي توي كوچه ها هم ناظم مدرسه چرخ مي زد كه كسي بازي نكند، والبته چقدر ما هم گوش مي كرديم. بردن نام تيله مصادف با مرگ بود. لعنتي انقدر آنتن توي مدرسه بود كه سريع كل كاينات توي دفتر تو مشت آقاي ميرنژاد بود. اگر كسي هم خبردار نمي شد مادرم با يه تلفن كوچولو خبرها رو مي داد. فقط تنها حسن دبستان اين بود كه شبانه روزي نبود. وگرنه عين فيلم انگليسي ديوار بود.الان گاهي وقتها به اونجا سر مي زنم و ياد اون سيلي كه از ناظممون خوردم رو تازه مي كنم. بادش به خير. آه. دوباره نوستالژي منو گرفت.

سالروز ميلاد اولين و آخرين دليل آفرينش؛ حيدر كرار، علي مرتضي؛ مباركباد.

پدر
همه ما شايد احساس مشتركي درمورد پدرانمان داشته باشيم. شايد اون جوري كه با مادرمون راحتيم با اونها نباشيم. چرا؟ علت اون بخاطر رفتارهاي اونها است ؟ يا طرزفكر ما؟ هر چند كه ما هم بعد از اين پدر خواهيم شد وشايد ما هم، همين جوري با بچه هامون رفتار كنيم.!

پدر من رفتار خوش آيندي نداره. با وجود اينكه قدرت تحليل بالاي داره و مسائل رو درك مي كنه اما بايد حرف خودش باشه. تا حالا من نتونستم يه جورهاي كلا سرش بزارم!. هميشه دست منو مي خونه و ميگه خودتي. و حالا درست من شدم عين اون !. دقيقا همان رفتارهاي كه اون با من داشت، من با داداشم دارم. چرا؟
راستي اگه كسي آدرس سايت تيم فوتبال " والنسيا اسپانيا" را داره برام بفرسته. ضروري است.
روز جمعه كه بايد بشيني و كارهاي عقب افتاده رو راست و ريست كني. اين برنامه راديويي آدينه مگه مي گذاره. كاردان روي تم آهنگ نون و دلقك يه شعر جالب گذاشته بود كه تو قسمت استاد خرناس پخش شد. حسابي آهنگ نون و دلقك رو دوست دارم. فعلا مدام اونو گوش مي دم.
مجله فيلم هم در اومد. اين شماره به بيستمين سالگرد انتشار مجله اختصاص داره. يه چيز قطوري شده، اين يادداشتهاي همه اوناي كه توي اين مدت با مجله همكاري داشتند. فكر نكنم حالا حالاها وقت كنم اونو بخونم.

:: يادش به خير. اولين شماره مجله توي آرشيوم؛ شماره 122 ارديبهشت ماه سال 71 است !!. با عكسي از جمشيد آريا در فيلم دادستان. آيا روزي مي اد كه بچه ام بهم بگه" بابا اين مجله فيلم هست توي كتابخونه؛ ميشه من بخونم؟".

هميشه اينطور بوده است كسي را كه خيلي دوست داري زود از دست مي دهي. پيش از آنكه خوب نگاهش كني . مثل پرنده اي زيبا زود بال مي گيرد و دور مي شود. فكر مي كردي مي تواني تا آخرين روزي كه زمين به دور خود مي چرخد و خورشيد از پشت كوهها سرك مي كشد در كنارش باشي. هنوزبعضي از حرفهايت را به او نگفته بودي هنوز همه لبخندهاي خود را به او نشان نداده بودي.

هميشه اينطور بوده است كسي كه از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو مي رود وقتي به خود مي آيي كه ديگر او نيست . فكر مي كردي مي تواني با او به همه باغها سر بزني و خرده هاي نان را به مرغابيها بدهي. هنوز بايد روزهاي زيادي با او به تماشاي موجها بروي. هنوزبايد ساعتها صميمانه با او حرف مي زدي .

هميشه اينگونه بوده است كه دور و برت پر بوده؛ وقتي بيشتر از همه به او نياز داري؛ ناباورانه او را در كنارت نمي بيني فكرمي كردي دست در دست او خنده كنان به آنسوي نرده هاي آسمان خواهي رفت. هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر برايش نخوانده بودي .

هميشه اينطور بوده است او كه مي رود او كه براي هميشه مي رود آنقدر تنها مي شوي كه روزها را فراموش مي كني. احساس ميكني كلمات لال شده اند؛ سدها فروريخته اند؛ كفشها پاره شده اند؛ دستها يخ بسته اند و بالهاي پروانه ها سوخته اند.

راستي، اگر هنوز او از پيش تو نرفته است، اگر هنوز باد همه شمعهايت را خاموش نكرده است، اگر هنوز مي تواني يك استكان چاي برايش بريزي وغزلي ازحافظ برايش بخواني. قدر تك تك نفسهايش را بدان و به فرشته اي كه مي خواهد او را از زمين به آسمان ببرد بگو " تو را به صداي گنجشك ها و بوي خوش آرزوها قسمت مي دهم او را از من نگير ".

:: اين مطلب زيبا را از وبلاگ ستاره سهيل من برداشتم.البته خودم يه ذره اديت كردم.نمي تونم لينك بدم چون اجازه ندارم.

روزي يه گربه به آقا موشه مي گه
ـ اگه از اين سوراخ بيرون بيايي و بري تو اون سوراخ هزار تومن بهت مي دهم!.
موشه با خودش فكر مي كنه
- راه به اين كوتاهي، پول به اين زيادي . حتما بايد يه نا امني توي راه باشه.

: اينو يكبار پدر بزرگم برام تعريف كرد و گفت هر جا ديدي يهو زياد تحويلت گرفتتد يا پول زيادي الكي از هوا و زمين ميرسه؛ حسابي حواست روجمع كن. يه جاي كار مي لنگه.

يك سايت زيبا در مورد شهر ميبد يزد، توي اين سايت همه جور اطلاعاتي از جمله مشاهير، تاريخ وفرهنگ ... ميبد پيدا ميشه. راستش من خدمت سربازي را توي پادگان نبي اكرم (ص) ميبد مربي آموزش بودم. يادش به خير.
:: ظاهرا كه حسابي براش زحمت كشيده شده است.

در مقابلش يزد هم يه سايت داره كه وقتي بريد نگاه كنيد، گيج مي شويد!. از بس لينك داره به اين و اون.
:: توي قسمت EVENTS رو اگه نگاه كنيد. متوجه مي شويد كه ....

منچستر يونا يتد


تيم مورد علاقه من منچستر هست. حالا نه اينكه قرمزه، نه. شيوه بازي اونا رو دوست دارم هر چند كه ممكنه تو طول فصل به تيم ته جدولي هم ببازند اما آخرش قهرمان مي شه. يعني يه جورهاي منحني نوساني شديد نداره. ممكن نيست توي يه فصل كاملا همه بازيها شو ببره يا زياد ببازه. هر وقت كه رو نوار شكست مي افتند سريع اعتماد به نفسشون رو دوباره به دست مي آورند. برعكس بارسلون يا بايرن يا حتي رئال. راستش رو بخواهيد اين كله گر بارتز اعصابم رو خرد مي كنه. فرگوسن راست گفته بود اون يه دلقك به معني كامل است. اما نمي دونم چرا هنوز دروازه بان شماره يك هست.

براي بدست آوردن هر چيز بايد به سختي تلاش كني تا اونو بدست بياري .
اما براي نگه داشتن اون چيز، كافيه اونو به ديگران ببخشي. اونوقت تا ابد مال توست.

تهاجم فرهنگي
بي خود نيست كه مي گن وبلاگ توطئه جيد استكبار جهاني هست. اينهمه جوون مي شينند بلاگهاي همو ميخونند يا بهم گير مي دند يا به ديگرون. حالا اين وقت گرانيها كه بايد توي آزمايشگاه و كتابخونه صرف بشه !! توي يه عالمه چرت و پرت گم مي شه. تازه شم اگه يه سري جوون بيكار بودند مي گفتيم به جهنم. ولي همه نخبه و كار درست. به جان شما.

تصورش رو بكنيد توي دبيرستان فرزانگان نمي دونم چي چي درس خوندند، الان توي تاپ ترين دانشگاه ايران و بهترين رشته مهندسي تحصيل مي كنند. اما گون را گاوان مي خونند. بدون اينكه به خودشون زحمت بدهند از يه كتابي ، دوستي معني اونو بپرسنند. داد مي زنند. اوا يعني كه چه ؟! اسم غهته؟ تازه عكس منم ديدند كه كله نداشته!!!. اصلا وقت خوندن و يه لحظه تامل ندارند. تهاجم فرهنگي همينه ديگه. لا ريب فيه.

ازدواج
مثل ويروس سريع همه وبلاگها را جو مي گيره . كافيه يه نفر كاري بكنه، يا چيزي بگه، متعاقب اون همه عكس العمل نشون مي دهند. نمونش همين فرم نظر خواهي يا مربع آبي و.. يا همين گفته هاي زهرا خانم در مورد ازدواج. كه الان منو حسابي گرفته.

در مورد زهرا فكر مي كنم يه خورده آسمون ريسمون مي بافه. بعني نتونسته با خودش كنار بياد، دلش مي خواد ازدواج كنه و شايد هم فرد مورد نظرش رو هم انتخاب كرده ولي عقلش اين اجازه رو بهش نمي ده. و حالا اون توي يه پارادوكس گير كرده. همه مون مي دونيم زهرا دختر با احساسي هست ولي بنظر من باهوش ترتر هست و به اين راحتيها خودش رو دست احساسش نمي ده.

از شما چه پنهون هفته پيش دو تا عروسي داشتيم. يكي عروسي پسر خاله و يكي هم مال دوستم. وقتي تو فاميل كسي ازدواج كنه، يهو همه هندشون ياد فيلستون مي كنه. راه به راه وقتي به آدم مي رسند چپ و راست تيكه بار آدم ميكنند.ايشا الله شيريني شما ! آقا مسعود.
يكي از خانمهاي فاميل اومد پيش من و گفت : مسعود تو كي دست بكار مي شي ؟
منهم صورت شدم و گفتم: خانم مگه چند بار بايد ازدواج كرد ؟
جواب داد: اوا خاك عالم كي ازدواج كردي ؟
گفتم : وقتي بدنيا اومدم.
خنديد و گفت : نه مادر ختنه با ازدواج فرق داره.!!

اما از اين چرت و پرتها كه بگذريم معيارهاي من براي ازدواج چهار جيز هست. كه البته اونو از دوستم جواد وام گرفتم.
ديانت - اصالت - نجابت - وجاهت. ترتيب اون از راست به چپ هست. هر چند وقتي يه دختر خوشگل كه مي بينم راست و چپ كه هيچي، ازدواج و اين جيزها هم كمپلت يادم مي ره.
همه چيز خرابه؛ مودم، سيستم عامل و از همه مهمتر خودم.
يه چند تا ايده به ذهنم خورده كه بايد جمع و جورش كنم ولي نمي تونم تمركز داشته باشم.

دوست عزيزم از اسپانيا مادريد لطفا با من تماس بگيريد.

اگه دوست داريد عكس يا پوستر آدمهاي معروف را ببينيد به اين سايت مراجعه كنيد.
اين هم يه عكس از انجلا جولي كه اصلا خوشم نيومد. نمي دونم چرا؟

::اگه بفهمم كي اينها رو اينجا لينك داده...

فوايد وبلاگ
وقتي داشتم براي يه دوستي وبلاگم رو نشون مي دادم اون لحظه اي تامل كرد و پرسيد حالا اين وبلاگ به چه دردي مي خوره؟ خوب من هم لحظه اي تامل كردم و بي ربطترين جواب رو دادم" اين در آينده مشخص ميشه ‍"!

ولي راستش نشستم فكر كردم حالا نوشتن وبلاگ براي من چه فايده اي داره؟ البته از خوندن وبلاگها كه اطلاعات زيادي را به دست آوردم و مي آورم و از همه بچه ها هم بسيار متشكرم ولي..

يادم مياد وقتي ما بچه بوديم يه ايران بود و يه دونه كيهان بچه ها، پدرم وقتي جمعه ها مي رفت روزنامه بگيره يه دونه كيهان بچه ها هم براي من مي گرفت. اولين كارم اين بود كه داستان اونو مي خوندم هميشه هم طرح روي جلد اون مربوط به داستان بود. از جدول اون هم متنفر بودم از لجش شماره بعدي رو كه مي گرفتم مي گذاشتم جلوي رو و جدول رو پر مي كردم.اما اين داستان رو كه براش مي مردم اگه يه نفر ازم مي خواست براش تعريف كنم نمي تونستم.

حالا كه فكرش رو مي كنم نمي دونم چرا؟ ولي هر چي بود از خوندن بيشتر از حرف زدن و نوشتن لذت مي بردم. شايد الان كه اين امكان برام فراهم شده تا بنويسم( هر چند چرت و پرت ) بيشتر براي اين هست كه بخوام خودمو امتحان كنم ببينم توي نوشتن چي هست كه من براي تعريف احساساتم سالها مشكل داشتم. آخه من هنوز به ايده الم نرسيدم. بيشتر چيزها و بيشتر كارها رو امتحان كردم اما هنوز نمي دونم چي مي خوام. براي همين هم در توضيح وبلاگم نوشتم “همه چيزو هيچ چيز.....“

يه امكان ديگه كه بلاگ به من مي ده تقسيم كردن انديشه ام با ديگران هست. ممكنه كسي با نظر من موافق نباشه . پس دست بكار مي شه و براي من يا توي وبلاگش نظر خودشو رو منعكس مي كنه و بالاخره همين گفتمان به ظاهر ساده ؛ برايند چند نوع ديدگاه و منظر مي شه كه مي تونيم تا حدودي به واقعيات نزديكتر بشيم. و اين همان چيزي است كه من طالب اون هستم. تلاش براي رسيدن به افقهاي جديد، هرروز تازه شدن و متعالي شدن.(چي گفتم!)

نمي دونم چرا ايندفعه اينهمه قلمبه سلمبه شد. بهر حال اين بود دلايل من براي نوشتن و وبلاگ داري !! هنوزم دنيا هاي ناشناخته زيادي هست كه مي خوام اونجا برم. ولي تازگيها به خودم قول دادم كه بايد يك كار را تا به انتها برم بعد.

يه سوال : از يه عزيزي نامه اي داشتم مبني بر اينكه دوست نداره كسي وبلاگشو بخونه. ومن از ديروز تا حالا كلافه و سر درگم هستم پس براي چه مي نويسه ؟ براي خودش ؟ خب مي تونه توي دفتر خاطراتش بنويسه. يا شايد هم دوست نداره من بلاگش رو بخونم. اصلا به من چه.
براش آرزوي موفقيت مي كنم واميدوارم يه وقتي اجازه بده تا بلاگشو همراه همه بخونيم.آمين.
برنامه نظر خواهي را اضافه كردم. لطفا با حسن نيت راي بدهيد.
لازم به گفتن نيست كه نظر شما هر چي باشه، باشه. مهم لطف شما بمن است.
دوستدار شما: مسعود
امروز تعميرات داشتيم، البته زير نظر آ‌قاي پدر ! . مورد تعميري شير آب خونه بود كه چكه مي كرد. همينكه دستم به آچار رفت پدرم بالاي سرم بودند و مانند هميشه جمله معروف " آخرش تو ياد نگرفتي پيچ از چپ باز مي شه يا از راست " را تكرار فرمودند. آخه من وقتي مي خوام پيچها رو باز كنم يه امتحاني مي كنم هر طرف كه شل شد مي رم واسه باز كردن. و پدرم هم از اين مسئله شاكي هست .

اما امروز نمي دونم جي شد كه مثل بچه آدم از طرف درست داشتم پيچ را شل مي كردم. اما پدر كه بنا به سابقه قبلي من مطمئن بود كه دارم اشتباه مي كنم گفت " چپول از اون طرف . حيف اون مدرك مهندسي ..." طوري اين حرفو زد كه خودم هم شك كردم نكنه دارم پيچ رو مي بندم ! براي همين دوباره شروع كردم به سفت كردن پيچ.

نمي دونم چقدر شما به اين معضلات برخورد كرديد. اونا كار ما رو قبول ندارند و مدام از طرف ديگه گله و شكايت مي كنند ما كمك دستشون نيستيم. وقتي هم كه آدم خر ميشه و مي اد يه كاري انجام بده ، اينقده بكن نكن مي كنند كه بايد همونجا آچار رو بزني توي سرت و خودت رو خلاص كني . بري پي كارت ..

من كيم؟
Who Am I
-خوش تيپ
-صادق
-خوش قول
-مهربون
-...

نه. من مسعودم.
و همه تلاشم براي بودن و خوب بودن است.
فقط همين.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes