كاراته و خانمها
اخبار ورزشي شبكه سه، يك قسمت به نام اخبار بانوان درست كرده كه اخبار مربوط به ورزش خانمها رو پوشش خبري ميده. روز پنج شنبه يا فكر كنم چهارشنبه بود. مسابقات كاراته خواهران رو نشون مي داد واي خداي من باورم نميشد دوتا دختر دبستاني در حال مبارزه بودند، همچين پاهاشون رو بالا مي آوردند كه نگو. ضربه هاي زوكي يكيشون كه ديدني بود.

از ما كه گذشت ولي دلم به حال پسرهاي چهار پنج سال ديگه مي سوزه. كافيه تو خيابون به يه دختر خانم بگن: جيگر كجا ؟ يهو با يه ضربه مواشي گري نقش زمين مي شوند!. يا اينكه دو تا مشت مي خوره به شكمشون كه هر چي خوردن بالا بيارن!. بعدش هم عوض اينكه بيفتند دنبال دختره و دختره از دستش فرار كنه. بايد بزنند به چاك.

چند روزي هست كه يه پسره اعصابم رو ناراحت كرده. البته خيلي بچه تر از اوني هست كه فكرش رو هم نمي تونيد بكنيد. من هم اصلا داخل آدم حسابش هم نمي كنم. اما راستش رو بخواهيد بدجوري دلم براش مي سوزه. اگه بخواد به اين اخلاق گندش ادامه بدهد فردا چه جوري مي خواد زندگي كنه. براش متاسفم خيلي زياد.

دل من تورو مي خواد

وقتي دلم از همه مي گيره، وقتي ناراحت و نااميد مي شم.
مي دونم يكي هست كه ميشه باهاش درددل كرد.
اگه دست نياز به سويش دراز كنم،
دستم رو پس نمي زنه.
ناز نمي كنه و حرفهام رو مي شنوه.

اما آخه كي نوبت من ميشه؟
من ديگه نمي تونم صبر كنم.
دل من تورو مي خواد.

خيلي سخته با بچه ها سر كله زدن. يه كلاس با بيست تا بچه جور واجور دارم. . دير بجنبم سر اينكه نوبت كدومشون هست مي زنند به تيپ هم. البته نه همشون. يكي لوسه، يكي كم حرف، يكي هم دعوايي و خلاصه هر كدومشون ساز خودشون رو مي زنند. بايد با هر كدومشون يه جور رفتار كرد. تهديد كرد، اخم كرد و يكي رو خر كرد!. فكر كنم اگه همين جوري پيش بره قابليتهاي بچه داري من بالاتر هم بره!.
براي مادرم هم خيلي جالبه؛ مرتب از كلاسم مي پرسند چون مي دونند كه من اعصاب بچه نداشتم ولي حالا هفته اي شش ساعت با يه گله اون سرو كله مي زنم.عجب اين روزگار چه بلاهاي كه بسر آدم نمي آره.؛)

يكي از بچه هاي كلاسم پوريا نام داره. پسر خوبيه، اما بد جوري گير داده به كارهام . كاملا حس مي كنم كه رفته تو نخ من. فكر كنم به خاطرم با دو سه تا از بچه ها هم جنگ هم كرده بود. حالا سر چي؟. نمي دونم. امروز به من مي گفت آقا شما پليس هستيد؟ گفتم نه چطور مگه ؟ جواب داد آخه آقا شما شلوار پليسها رو مي پوشيد!. حالا نگو شلوار من سبزه و مثل رنگ مال پليسهاست.

هوا گرمه. حسابي گرمه
نمي دونم اگه اين نقاط خوش آب و هوا اطراف يزد نبود، ملت پنج شنبه و جمعه چه بلاي سر خود مي آوردند؟

و اگه من اين كلاسهاي لعنتي رو نداشتم. آخ .....

آقا من دلم بستني مي خواد!. نه بستني، بابا بستني. نه؛ يستني مشتي.
حكايتش مفصله، سر فرصت تعريف مي كنم.
*****
خواب ديشب
ديشب من و يه نفر ديگه تا يك قدمي ازدواج پيش رفتيم. اما در آخرين لحظه هردو ما گفتيم نه. البته معلوم نشد كي زودتر نه رو گفت. اما هر چي كه بود خطر از بيخ گوش هردو ما گذشت. آخرش از زبون دختره بيرون كشيدم. منو به جاي يه نفر ديگه اشتباهي گرفته بود. خوش بحال اونه!.

اما راستش رو بخواهيد صبح كه بلند شدم كلي پشيمون شدم. نمي دونم اونهم مثل من شده يا نه؟ بعيد مي دونم. چون اينقدر چرت وپرت بهش گفتم كه الان با خودش داره فكر مي كنه اين ديونه كي بود؟

براي همه جور آدمي درس داده بودم؛ پير، جوون، دختر، پسر، والبته خوشكل و زشت. اما براي بچه ها نه. ديروز وقتي سر كلاس؛ بيست و پنج تا بچه تخس كه از سرو كول هم بالا مي رفتند رو ديدم. اولش هول كردم، هرچي با اونها حرف مي زدم مگه تو گوششون مي رفت يه سره قال مي زدند و فقط مي خواستند با كامپيوتر بازي كنند!. چاره اي نبود با هر بدبختي بود شبكه رو درست كرديم و گذاشتيم بيايند توي سايت.
واي خداي من از سر و كول هم بالامي رفتند. يه عده بازي بكش بكش مي خواستند؛ يه عده ماشين سواري. وقتي هم بازي مي كردند فقط داد مي زدند. هر چي قيافه آدمهاي عصباني مي گرفتم يا رو ترش مي كردم يا تهديد مي كردم نمي گذارم بازي كنند، اصلا كوچكترين توجهي بمن نمي كردند. و توي دنياي خودشون خوش خوش بودند.
يه لحظه با خودم فكر كردم نكنه من هم كه دبستاني بودم و هم قد اونها همين جوري بودم. بعدش هم يه چيزهاي يادم اومد كه بهتره نگم. بالاخره زنگ خونه
خورد و همه شون آژير كشان دويدند و رفتند كه سوار سرويس بشوند. بيچاره اون راننده سرويس!.

خيلي جالبه. پس از سه ماه قراري براي ديدن يه دوست گذاشتم؛ اما اصلا حوصله ديدن اونو ندارم.

معلم معلمها
هرگز فكرش هم نمي كردم روزي به معلمها درس بدهم. خيلي با حاله، مدام حرفهاي كليشه اي اونها رو به خودشون پس مي دادم.( در ضرورت علم و وقت گذاشتن براي يادگيري). اونها هم حرفهاي كه ما اون موقع تحويل استادها مي داديم به من مي گفنتد. عجيبه انگارهركي روي صندلي؛ روبروي تخته سياه (سفيد) مي شينه بايد تنبلي بكنه. خيلي وقتها از امتحان مي ترسوندمشون اما باز آخرش دلم رحم مي اومد و كمي اميدواري تحويلشون مي دادم.

بهرحال براي من تجربه جالبي بود. فقط اميدوارم يه جوري نشه كه مجبور بشم سر كلاس يكي از همين معلمها بشينم.

حس اون نيست. ميگيد چيكار كنم؟

هفته اي كه سپري شد پر از خاطره و ماجرا بود.
چند تا كار مي خواستيم با بچه ها انجام بدهيم كه نشد.
يه كار كه نمي خواستم انجام بدهم خودش انجام شد.
و مهمتر از همه اينكه يه كار خير هم كردم كه فكر كنم تا آخر عمر بايد اونو تكرار كنم.( البته با اجازه بعضيها)

اولين چالش جدي در كار
خوب هست كه رييس هواي منو داره وگرنه امروز حسابي ضايع مي شدم.
امروز صبح به بزرگتر تعميرگاه گير دادم، اونهم حسابي شاكي شد و سرو صدا كرد.
منهم با خودم گفتم هر چي باداد باد. روي حرفم وايسادم . حسابي جو رو مسموم كرده بود.
همه هم منتظر بودند كه ببينند چي ميشه بعد اعلام موضع كنند.
اما مثل هميشه بختم بلند بود و همه چيز به خوبي پيش رفت.
عصري اوضاع بهتر شده بود. انگار همه گوشي دستشون اومده.


يك كار جديد، همره با آدمهاي جديد، در يك دنياي جديد.

يه آدم خوش به حال يه جستجوي كار درست تو گوگل انجام داده، كه بلاگ من هم جزو منابع معرفي شده است .
خدا وكيلي خيلي مي خواهم بدونم كي هست. هر چند كه نمي شناسمش ولي خيلي كارش درسته.
البته مي تونم حدس بزنم روزي كه اين جستجو را انجام مي داده جمعه بوده، در ضمن اشتراك مجاني هم داشته است.
****
آدرس مجلات گوناگون در اينترنت
منابع فارسي به روايت سايت كتابخانه آستان قدس.
منابع خارجي به روايت سايت ديگران.
يه ليست جالب ديگه از مجلات برحسب موضوع با بيش از 80 موضوع.
فكر كنم اگه فقط چند دقيقه وقت بگذاريد كلي مجله مورد علاقه تون رو توي اين ليستها پيدا مي كنيد.

انگیزه

وقتي به كسي انگيزه و نيرو مي دهيد حواستون باشه زياد بالا بالا نبريدش. چون ممكنه با مخ بياد رو زمين.

توي مجله فيلم مقاله اي از آقاي بابك غفوري آذر درباره حضور سينماي ايران در اينترنت چاپ شده است.
هر چند كه آدرسهاي اينترنتي كه در پي نويس اين مقاله آمده اغلب شناخته شده است. اما باز هم مي نويسم.
بعضي آدرسهاش جالبه.

group.yahoo.com/group/cinemairan
group.yahoo.com/group/iranianmovies
www.hedayatfilm.net
www.saharafilm.org
www.sorati.com
www.asre-jadid.com
www.mosaferanmovie.com
www.balayeshahr-paeenshar.com
www.iranactor.com
www.daryaye-noor.com
www.filmanacinema.com
www.donyaye-tassvir.com
www.30nema.com
www.kambikahe.com
www.fcf-ir.com
www.amirgaderi.info
www.makhmalbaf.com
www.massoudmehrabi.com
www.naghibi.info
www.karanfilm.com
www.mardetanha.com
www.echarkhandeh.com
www.honarmandonline.com
azarm.persianblog.com
cinema-iran.blogspot.com
fanooskhial.blogspot.com
frassati.blogspot.com
golmakani.blogspot.com


جلسه نقد و بررسي سريال خاك سرخ ديشب از تلويزيون پخش شد.
جدا از سوالهاي چرت و پرتي كه درباره بازيگران و نحوه گريم و لهجه اونها مي شد. و كسي به اصل اثر كاري نداشت.
( يه خانمي با كلي لفظ قلم از خانم اسكندري پرسيد نحوه ارتباط برقرار كردن شما بعنوان يه جوان با اين نقش چه بوده؟ از همون سوالهاي كه جوابش از سوال معلومه.)
يه سوال براي من خيلي جالب بود، كه از حاتمي كيا پرسيده بودند؛
"شماجنگ را تاييد مي كنيد يا نه؟ و آيا شما از دوره كردن جنگ لذت مي بريد؟"
سوالي كوتاه و دو پهلو. كه حاتمي كيا هم با زيركي پاسخ داد:
" همه اينها به مانند تذكر هست كه كسي يادش نرود. "
*****
آقا كار خوب به ما نيومده.
اومديم درباره مادر آقا سينا مطلب بنويسيم، يه عكس كوچولو هم گذاشتيم كه درست در نيومد.
حالا اصلا نميشه اونو اديت كرد و يا حذف كرد. يعني edit غير فعال هست و نميشه اونو درستش كرد.
كسي مي دونه چيكار بايد كرد؟

مادر

وقتي مريض مي شيم تنها كسي كه غصه ما رو مي خوره و مدام مثل پروانه دور مون چرخ مي زنه مادرهست.
اما اگه مادر خودش مريض بشه چي؟ كسي هست مواظبش باشه؟ كسي هست كه بيدار بالاي سرش بمونه؟
سينا جان آرزوي من سلامتي و تندرستي هر چه زودتر مادر شماست.
و اينكه همه مادرها سلامت باشند و كمتر از دست ما بچه ها حرص بخورند.

كنار شركت ما يه بستني فروشي توپ هست به نام بابا بستني.
كه توي تابستون كار و بارش توپه، اما زمستون خبري نيست كه نيست.
ولي نمي دونم چرا از رو نمي ره و هر روز مغازه رو باز مي كنه؟ و بستني مي فروشه.
و برعكس بقيه همكارهاش حداقل نمي ره تو كار حلوا ارده و از اين جور چيزها.
اما هر چي بود بالاخره ما از رو رفتيم و توي سرما بستني اونو خورديم.!

بارون خوبي دارد مي آيد.
خوبيش اينكه وقتي كه توي يزد بارون شروع ميشه. آنقدر مي باره كه حال همه رو مي گيره.!!
توي خيابونها سيل راه مي افته. برقها قطع ميشه ، تلفنها خراب مي شند. و .....
تقصيري هم نداره بايد جبران اونهمه نباريدن رو بكنه.

اما الان من يه پايه مي خوام كه باهم لباس بپوشيم و بريم زير بارون قدم بزنيم.
از خاطرات تلخ و شيرين هم بگيم و بعدش كه خوب خيس خيس شديم ، برگرديم خونه.
كسي پايه نيست ؟


بالاخره بارون اومد.
الان صداي ضربه هاي آن كه به شيشه مي خوره داره مي آد.
هيچ چيز مثل بارون نمي تونه واژه طراوت رو معني بده.
*****
ژيوار اسم وبلاگ قشنگ و زيبايي است از ميترا خانم،
ولي حقيقتش منكه نفهميدم معنيش يعني چه!؟
شما مي دونيد؟

دورغ بزرگ

هر كي ميگه از خانم خوشكل خوشش نمي آيد،
حتما دروغ ميگه يا ديوونه هست.
كه البته احتمال اينكه دروغ بگه بيشتره!.

چند توصِِيه براي طفلهاي معصوم كه امتحان دارند!!
- صبح امتحان حتما صبحونه بخوريد. حتي اگه زوركي دولقمه هم تو گلوتون پايين نره!.
- قبل از امتحان حتما يه سر دستشويي هم بريد.:)
-از محل امتحان بازديد كنيد.
اگه مي تونيد جاتون را نزديك ديوار بندازيد. دوتا حسن داره
اول اينكه كلي فرمول را مي تونيد روي ديوار بنويسِيد. البته به شرط اينكه قبلا ديوار پر نشده باشه.!
دوم اينكه اگه خواستيد برگه تقلبي رو بيرون بياريد حداقل از يك طرف خيالتون راحته.
- سعي كنيد آدمهاي آشنا رو ترغيب كنيد براي مراقب جلسه بيايند!.
- اگه سر جلسه ديديد كه هوا پسه و همه چهار چشمي مواظب شما هستند بهيج وجه ريسك نكنيد.
- تقلبي رو براي نيم ساعت آخر جلسه نگه داريد.
- حدالمقدور از برگه يا كاغذ براي تقلبي استفاده نكنيد كه مدرك دست مراقب نيفته.
- برگه تقلبي حتما بايد كوچك باشد طوري كه كف دست جا بگيره.و فقط حاوي فرمولهاي كليدي يا حل يك تمرين مهم باشه.
-خانمها ميتونند توي كيف و جا مداديشون تقلبي را جاسازي كنند ولي براي پسرها بهترين جا زير دكمه آستين هست.
-.............
اگه خداي نكرده امتحان خيلي مشكل بود و باز خداي نكرده گوش شيطون كر نشد كه كاري بكنيد
تا آخر جلسه صبر كنيد در لحظه آخر كه برگه ها رو جمع مي كنند شير تو شير ميشه
برگه امتحاني رو توي جيبتون بذاريد و بزنيد به چاك.
چون سر جلسه حاضري خورديد ممكنه بتونيد استاد رو راضي كنيد كه نمره پاسي رو بده.البته شايد هم نتونيد.!

و اگه همه اينها هم نشد مهم نيست بازم ترم بعدي هست.
خدا بزرگه ممكنه استاد عوض بشه . ممكنه استاد از شما خوشش بياد.!
و هزار چيز ديگه بقول معروف از اين ستون به اون ستون فرجه.


ديشب به دوسه تا از بچه ها سرزدم و پيامي در نظرخواهي اونها گذاشتم.
برخلاف هميشه خيلي خوش بحالم شده بود و حتي آدرس وبلاگم هم مي نوشتم.
توي گشت و گذار يهو نمي دونم چي شد سر از يك بلاگ خارجكي در آوردم و براي يارو يه چيزهاي هم نوشتم.
كه البته بعدش حسابي از دست خودم ناراحت شدم.
شما هم ببينيد چه ديونه بازي در آوردم.

زير گنبد كبود

يكي بود يكي نبود
زير گنبد كبود
تو شدي قصه عشق، وقتي عاشقي نبود.

تو سرآغاز مني، از هميشه تا هنوز
تو سرآغاز مني، مث خورشيد واسه روز
....

تعطيلات آخر هفته
جاي شما خالي، پنج شنبه شب عروسي يكي از دوستان دعوت بوديم. كلي هم به اين اون جواب پس داديم كه چرا تا حالا ازدواج نكرديم. آخر شب هم با بچه ها توي رستوران شام خورديم كه اگه پرسيدند شام عروسي چي بود؟ مجبور نشيم آسمون ريسمون ببافيم وآبروداري كنيم. يك كلمه راست و حسيني بگيم؛ كباب خورديم.!!

شب حدودهاي ساعت دوازده رسيدم خونه. نمي دونم لباسهامو در آوردم يا نه؛ وقتي از خواب پريدم ديدم ساعت شش صبح هست. از شما چه پنهون يه قرار چت با بچه ها گذاشته بودم كه البته هيچكدوم نيومدند. و فقط يه با معرفت از خوابش زده بود كه اونم اينقدر چرت و پرت بهش گفتم كه خواب از سرش پريد هيچي؛ آخر سر بهم گفت برو بگير بخواب!

راستي اگه آدم يه دوست خوب و با معرفت داشته باشه كه كمكش كنه و باهاش درددل كنه و چه عاليه.
من كه شكر خدا همه دوستام با معرفت و كار درست. همه سنگ صبور.!!

تا ساعت يك بعد از ظهر هم پشت كاميپوترم فقط طراحي كردم. نپرسيد چي كه حالا نمي گم.
بعدش هم نشستيم بازي ببينم. هنوز زير لحاف گرم نشده بوديم كه بچه ها گل خوردند. يك ساعتي حرص و جوش خورديم تا بالاخره گل مساوي را زدند كه البته زودتر بايد مي زدند.بعدش هم بازار كري با برادر و آقاي پدر داغ داغ بود. هنوزم اين مردك آلماني از رو نرفته. تيمش شانسي يه گل زده ادعاش هم ميشه كه داور بد داوري كرده.

خدايش چه داور خوش تيپي بود.

نظرخواهي
اگه وبلاگت نظرخواهي نداشته باشه، مدام سركوفتت مي زنند چرا نظرخواهي نمي گذاري؟
اگه هم نظرخواهي بذاري،‌ نظرخواهي كارنمي كنه، وقتي هم كه كاركنه، هيچكه چيزي نمي نويسه.
همون بهتر كه بي خيال بشم.
نظر شما چيه؟


*****
راستي اين پسره يا آخرش كار دست ما ميده؛ يا خودش!!
شاهد باشيد نگيد مسعود نگفت.

تكرار
تكرار مكرر اينكه روزها شب ميشه و شبها روز.
آيا تنهايي مي تواند مرحم دردهاي گل مريم باشد؟
تا كي به شوق ديدن شب و ماه مي توان به انتظارفردا نشست؟
شايد سيناي تنهايي من پر شده ازشنيدن.
شايد هم رونوشتي از خودم را گم كردم.
صادقانه بگويم افكاريك پسر مايوس را دارم.
و دلم براي دوست داشتن كمي فراخ شده.
چه كوچك شده آسمان يزد ما امشب!.
شايد بخاطر اينكه هميشه عشق بوده.
شايد...

كمي هم تفريح
ليستي از سايتهاي ايراني كه در زمينه تفريحات و سرگرمي فعاليت دارند.
يه سايت ايراني شامل اخبار، آب و هوا، اقتصاد، فرهنگ و انديشه، خانواده، گپ، .....

جواب شرطی

تا حالا به كسي گفتيد؟ دوستت دارم.
و اون در جواب بهتون بگه: به من يه هفته وقت بديد فكر كنم ببينم دوستتون دارم يا نه!!.

سنگ صبور

سنگ صبور ديگران بودن خيلي سخته، خيلي؛
بايد بنشيني و با دقت زياد حرفها و گفته ها آنها رو گوش بدي.
اونها رو ترغيب كني كه نفرت و غم و اندوه شون رو بيرون بيريزند.
و تو همه اونها رو بگيري و به جاش شادي و آرامش خودت را به اونها بدهي.
وقتي از پيش تو مي روند تو مي ماني و يك دنيا غم؛
ديگر كسي نيست كه حرفهاي تورا بشنود.
تو هم نمي تواني همه آن رازها را به ديگران بگويي.
اما در عوض مي تواني دلت را به اين خوش كني كه
دل غمگيني را شاد كردي.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes