Sms

زمان: ساعت2:30 دقیقه بعد از نصف شب
مکان: توی اتاق، توی لحاف گرم ونرم!
وضعیت: خواب شیرین!
یهو با صدای زنگ SMS از خواب می پرم. با خودم می گم یعنی کی می تونه باشه؟ نگاه که می کنم از یک دوست با حال دریافت شده. مرقوم فرمودند: sms با ادب برای بچه می خوام داری یه چند تا بفرست.!!!
تصمیم 1: می خوام بهش زنگ بزنم و چند تا بدو بیراه بهش بگم. ولی با خودم می گم نه به خودت مسلط باش.
بلند می شم یه سر به یخچال می زنم و ناخنکی .
تصمیم 2: فکر می کنم یه دونه از اون sms های نمی دونم چی چی رو براش بفرستم. ولی با خودم می گم ممکنه به همه بگه کم آوردم. توی لحاف غلتی می زنم.
تصمیم 3: با خودم می گم بهتره براش توضیح بدم که من خواب بودم ولی اصلا حوصله نوشتن ندارم.
خوابم می آد ولی نمی دونم چرا نمی تونم بخوابم. بازم یه غلتی می زنم.
تصمیم 4: موبایلم رو خاموش می کنم تا دوباره بد خواب نشم.
بازم پهلو به پهلو می شوم و نگاهم به ساعت می افتد ساعت 5 صبح است و من هنوز بیدارم.

بازاریابی شبکه ای

روز جمعه وقتی دوستم بهم زنگ زد و دعوتم کرد به خانه اونها برم تا درباره یه کار صحبت کنیم کلی توی ذهنم انواع و اقسام شغلها رو سبک و سنگین کردم تا بهترین ایده را برای یه کار خوب پیشنهاد بدهم. آخه خبرش رو داشتم که بیکاره و دنبال کار.
وقتی دیشب به خونه اونها رفتم درب منزل به من گفت بالا یه خانم هست" لوس بازی در نیاری " با خودم گفتم عجب بچه با حالی هنوزم تک خوری تو مرامش نیست.
اما وقتی توی اتاق رفتیم و میزو صندلی و شکل چیدن اون رو دیدم انوقت بود که دوزاری افتاد که بله این جلسه نت ورک مارکتینگ هست می خواستم همونجا برگردم ولی با خودم گفتم حالا که اومدم بذار یه خرده سر کارش بگذارم. خانمه عین همه جلسات پرزنت روبروی من نشست و بروشور را روبروی من باز کرد و حرفهای که از فرط تکرار عین ضبط صوت شده بود برام تکرار کرد.آخرش هم ازم پرسید که آیا می خوام عضو بشوم ومن به راحتی شانه هایم را بالا انداختم و گفتم فکر نکنم باید بیشتر فکر کنم و وقتی بیشتر اصرار کرد به راحتی گفتم نه.
چند تا نکته
توی جلسات پرزنت پذیرایی ممنوع هست.
اول جلسه موبایلها باید خاموش بشه. ولی من گفتم ممکنه کار ضروری باهام داشته باشند و خاموش نکردم.
آخر جلسه حتما باید شخص مخ زده شده زودتر از پرزنتور از منزل خارج بشه. که صد البته من انجام ندادم.
در تمامی جلسات اینگونه چه گلد کوئیست چه ای بی ال و .. غیره همه حرفها یکسان و عین هم می باشه.
......
حوصله نیست بازم بنویسم ولی کلا بازم هر کی بیاد جواب من همون نه هست.

خیال

خیال تو در همه عالم برفت و باز آمد
که از وجود تو خوشتر ندید جایی را

یک نکنه و چند سوال

- بازید هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور از شهرهای مختلف ایران همیشه با سیلی از جمعیت که فریاد می زدند دسته گل محمدی به شهر ما خوش امدی همراه بود.
- بازدید خاتمی رئیس جمهور از شهرهای مختلف ایران با استقبال تعداد زیادی از مردم که غریو دست و شوت آنها شهر را پر می کرد همراه بود.
- بازدید احمدی نژاد از شهرهای مختلف همواره با استقبال انبوهی از مردم که در سرما ساعتها در انتظار او ایستاده بودند همراه است.
با وجود اینهمه تغییر رویه دراجرا این سه رئیس جمهور علت اینهمه استقبال شایان ذکر چیست؟مردم که همون مردم هستند صدا و سیما هم که نمی تونه گزارش دروغ و تصاویر مونتاژی به خورد بینندگان خود بدهد. پس کدامیک کار خود را خوب انجام می دهند رئیس جمهورها یا تیم استقبال کننده؟

فاجعه

.جایی خواندم یا کسی گفت یادم نمی آید.فاجعه وقتی است که طنز و واقعیت یکی می شود

مادر

موجود عزیزی است مادر . که اگه قدرش رو بدانیم ....

واقعا که

برای جستجو یک خبر به نظرم رسید از سایت رسانه ملی ایران یه جستجوی کوچک بکنم ولی این پیغام
Service is not running.
رو که دیدم ناخود آگاه گفتم. واقعا که...
:: یه چیز دیگه. سایتهای دیگر شبکه ها رو حداقل با موزیلا تطبیق ندادند.

و ...

و خداوند عشق را آفرید.

رضا

دیشب رضادوست قدیمی،دوران دبیرستان و دانشگاه رو دیدم. ناقلا عین قالی کرمان تکون نخوره بود. کلی با خاطرات گذشته صفا کردیم. یهو تو صحبتهاش پرسید: ازدواج کردی؟ وقتی گفتم نه کلی ذوق کرد.! آخه خودش هم ازدواج نکرده بود و فکر می کرده همه هم دوره ایی ها رفتند و اون جا مونده.
البته اون تجربه چندین مورد خواستگاری رفتن رو داشته ولی من هنوز نه!

کمی قابل تامل

خواستم به سبک مسلمانان با شعور اعتراض کنم ولی مثل اینکه همه راهها به جای دیگه ختم می شود چون آدرس مورد نظر با کمال تعجب فیلتر شده است.!!
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes