رمضان

رمضان امسال بالاخره کاری که توی اینهمه سال موفق نشده بودم انجام بدم، انجام دادم.

محبت

یه جایی خوندم هنگامی که از محبت دیگران احساس لذت می کنیم، هموگلبن خون افزایش می یابد که این ماده با خود مقدار زیادی اکسیژن به مغز و قلب می رساند و آنرا در تمام بدن پخش می کند. در آن هنگام است که ناگهان حس می کنیم جسم و جانمان شاد و سبکبال شده هست.
پس چه خوب است با محبت به کسانی که دوستمان دارند و دوستشان داریم به آنها شادی و زندگی ببخشیم.

همه چی برعکس شده. آدم پول بنزین ماشین باباش رو بده ولی خودش اصلا وقت نکنه سوارش بشه. ولی بابا جون راه به راه تیپ بزنه و با ماشین اینور و انور بره. نوش جونت پدر جان.

پایان نامه

برای کاری به مغازه صحافی رفته بودم. یه خانم هم برای تحویل گرفتن صحافی پایان نامه اش اومده بود. فکرش هم نمی تونید بکنید شش تا پایان نامه که ضخامت هر کدومشون فکر کنم بیست سانتی بود. وقتی روی پایان نامه ها رو خوندم فهمیدم از بچه های معماری هست. مغازه دار هم داشت دست دست می کرد و نمی دونست که چقدر پول بگیرد. فکر کنم پولش یه مقدار زیاد می شد.من ودوستم برای پایان نامه خودمون چهارتا زدیم که به زور عکس و کاتالوگ شد صد صفحه. البنه پروژه ما طراحی و ساخت بود که پدر صاحب بچه در اومد. یادش بخیر.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes