دوباره

اینکه چرا بعد از اینهمه وقت اومدم سراغ وبلاگم؛ نه از بیکاری آخر هفته هست نه از خلوتی اتاقهای اداره.

از یاد آوری خاطرات ریز و درشت ابتدای دهه هشتاد ناگهان بهتم زد. و باز اون روزها اومد ولی من نمی تونم برگردم.

لهجه ي جنوب

برای وطن

حتي اگر به لهجه ي گرم جنوب نيست
مي خوانمت كه دم نزدن از تو، خوب نيست

از موج موج جاري خون مي نويسمت
از شرجي هواي جنون مي نويسمت

سر راست كن؛ بلند غرور آفرين من
چون نخلهاي بي سر و بي سرزمين من

نامت شبيه عطر تغزل؛ مقدس است
رمز حيات تازه ي بيت المقدس است

خاك تو صف به صف، تن گل را به خط كشيد
آزادي تو پاي خدا را وسط كشيد

نام تو روي مرز زمان ايستاده است
درشرق ،نقشه هاي جهان ايستاده است

سر راست كن دوباره به سمت خطر بايست!
از سالهاي گمشده مردانه تر بايست!

صد شعر؛ طول و عرض خيالت حماسي است
نه،نه، نگفتن از تو فقط ناسپاسي است

حتي اگربه لهجه گرم...

رقيه اَزادنيا

ماه من، غصه چرا ؟

آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست
گرم و آبی و پر از مهر، به ما می‌خندد!
یا زمینی را که دلش، از سردی شب‌های خزان
نه شکست و نه نگرفت!
بلکه از عاطفه لبریز شد و
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید
زیر پاهامان ریخت،
تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست!
ماه من!
دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن
کار آن‌هایی نیست که خدا را دارند
ماه من!
غم و اندوه، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه‌ای‌ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن
و بگو با دل خود، که خدا هست، خدا هست!
او همانی است که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می‌داد
او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد، همه زندگی‌ام،
غرق شادی باشد.
ماه من!
غصه اگر هست، بگو تا باشد!
معنی خوشبختی،
بودن اندوه است…!
این همه غصه و غم، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه! میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر؛
پشت هر کوه بلند، سبزه‌زاری است پر از یاد خدا!
و در آن باز کسی می‌خواند؛
که خدا هست، خدا هست
و چرا غصه؟! چرا؟

مهین رضوانی فرد

دلتنگی

گاهی وقتها بدجور دلم برای دلم تنگ می شود.
Template Designed by Douglas Bowman - Updated to New Blogger by: Blogger Team
Modified for 3-Column Layout by Hoctro, a little change by PThemes